تاریخ انتشار : دوشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۰ - ۸:۴۳
کد خبر : 6103

رهایی از قفس اعتیاد

رهایی از قفس اعتیاد

به گزارش ریحان نیوز،مواد مخدر بلای خانمانسوز و یکی از معضلات  مهم جهان امروز است که تنها تفاوت موجود بین کشورها در الگوی مصرف آنهاست متاسفانه اعتیاد بیماری است که با سایر جرائم  مانندسرقت، قتل ، جرائم مالی، قاچاق مواد مخدر ارتباط دارد باسرکشی به برخی محلات و پارکها می توان نوجوانان و جوانانی که

به گزارش ریحان نیوز،مواد مخدر بلای خانمانسوز و یکی از معضلات  مهم جهان امروز است که تنها تفاوت موجود بین کشورها در الگوی مصرف آنهاست متاسفانه اعتیاد بیماری است که با سایر جرائم  مانندسرقت، قتل ، جرائم مالی، قاچاق مواد مخدر ارتباط دارد باسرکشی به برخی محلات و پارکها می توان نوجوانان و جوانانی که به دام این افیون قرن گرفتار شدند را مشاهده کرد.

به سراغ جوانی که بعد از 20سال گرفتاری توانست با اراده و توسل به امام رضا(ع) به زندگی برگردد و امروز کنار زن و فرزندانش عشق واقعی را لمس و حس کند رفتیم تا رمز موفقیت و رهایی او را جویا شویم.

علی آقای سوژه مصاحبه ما در جوانی  واژه اعتیاد ،خمار و نعشگی را تجربه کرداما با توکل به خدا و اراده درست توانست ازچنگال مواد مخدر رهایی یافته و راه جدیدی برای زندگی انتخاب کند.

هنر نه گفتن را بلد نبودم

در یک خانواده  متوسط  به دنیا آمدم  5برادر و خواهردیگردارم

15سالم بود وقتی رفیق نارفیقی که برای بار اول سیگار را تعارف کرد  توانستم دستش را رد کنم رفیقی که خواست مثلا  آداب دوستی را ادا کند نمیدانست آشیان زندگی چه کسانی را به باد می دهد؛کم کم مصرفم به سیگار زیاد شد در یک مهمانی به کشیدن تریاک دعوت شدم آنجا نیزنتوانستم نه بگویم  بعد از آن هرز مان که دوستانم به یک خلوت میرفتند به دنبال آنان حرت می کردم چند بار اول مرا مهمان کردند اما بعد از آن گفتند باید خودت پول مواد را بدهی هرچه کارگری میکردم پول مواد میشد.

با مصرف شیشه،شیشه زندگیم شکست

وقتی 20سالم بود ازدواج کردم همسرم زنی بسیار مهربان و باایمان بود شرط ازدواجش نیز لقمه حلال و اهل دود و مواد نبودن بود مجبور بودم بگویم اهل خلاف و مواد نیستم اما بالاخره از رفتار و وضع ظاهرم متوجه شد اوایل به رویم نیاورد سعی کرد با آرامش اين موضوع را مطرح کند سپس با غر زدن و شكايت، و حتی تهديدم كردم كه مرا ترک می کند ولی تمام تلاش ها او بيهوده بود به مرور زمان با تولد پسرمان هم هرچه نصیحتم میکرد ازاو وخانه دورتر و به دوستان معتادم نزدیکترمیشدم کم کم پای قرص های روانگردان و شیشه نیزبه زندگیم باز شد.هرچه کار میکردم صرف مواد میشد بزرگ شدن پسرم را نفهمیدم برایشان زمان نمیذاشتم  15 کیلو وزن کم کرده بودم، یک مرده متحرک، با قیافه ای سیاه، دست هایی لاغر و استخوانی که خودم از حالم بهم میخورد.

پول نان نداشتم

اوضاع روز به روز بدتر میشد زن وبچه هایم گرسنه بودند حتی پول نداشتم برایشان نان یا مواد غذایی ساده  بخرم گاهی خانواده ها وبستگان کمک می کردند کمی برنج ومرغ برایمان می آوردند غرور مردانه ام به باد رفت خودم را سرباراطرافیان میدیدم اما نمی توانستم از فضای مواد خارج شوم فرزند دخترمم  به دنیا آمد و به چشم میدیدم 3نفر ازعزیزانم پای بساط مواد من  دارن خاکستر می‌شوند.

آدم معتاد در اختیار مواد است نه خود

بار اول وقتی دود میکنی با تمام قدرت می گویی  برای تفریح و سرگرمی است هیچ وقت گرفتار و معتاد نخواهم شد اما کم کم به مرور زمان  زندگی خلاصه می شود به تهیه پول برای خرید مواد وبعد مصرف و مصرف.

زمان می گذرد و این مواد مخدراست که تو را تحت سلطه خود در می آورد و دیگر خودت هیچ اراده ای نداری زندگی من فقط مصرف بودو مصرف.می دانستم درد،رنج ،بی خانمانی،طردشدن  ومرگ نتیجه این راه است گاهی اوقات به اینکه چگونه از چنگال این مواد رهاشوم فکر کردم اما اراده ضعیف و نبود حامی خوب نتوانستم به هدفم برسم کم کم قفس اعتیاد برایم تنگ و تنگ تر شد.

نقش دوست در زندگی

مواد مخدر جسم، فکر، روح ، عاطفه و احساس انسان را از بین می برد متاسفانه به دلیل انتخاب رفیق بد و همنشینی با آنان بهترین دوران عمرم را در جوانی از دست دادم یک رفیق می تواند انسان را به عرش برساند و انتخاب یک نارفیق نیز می تواند موجب شکست و سقوط شود باید خانواده ها مراقب فرزندانشان به ویژه در انتخاب دوست در دوران نوجوانی و جوانی باشند.

بازگشتم را مدیون امام رضام

یک روزکه به به اصرار یکی از دوستان قدیمی که درس حوزه می خواند به مسجد رفتم میلاد امام رضا بود آرامش خاصی داشتم از بچگی علاقه خاصی به امام رضا و امام حسین و محرم داشتم .  زیاد حواسم به اطراف نبود روحانی محل میان سخنانش حدیثی گفت کسانی که از گناه خودشان پشیمان شوند و توبه می کنند قطعا مورد لطف و رحمت خدا قرار می گیرند این جمله تلنگری شد تا به خودم بیایم با خودم گفتم هرطور شده باید ترک کنم. آنجا ناخوداگاه اشکم جاری شد از امام هشتم خواستم ضمانتم کند تا بتوانم از چنگال این دیو وحشتناک زندگیم نجات یابم.

 

برای پاک بودن هیچ گاه دیر نیست

به واسطه همین دوستم که درس حوزه می خواند  در مسیر بهبودی قدم گذاشتم و با افرادی که در دام اعتیاد گرفتار بودند و بعد از رهایی یافتن از این بیماری، برای نجات دیگران تلاش می کردند آشنا شدم به من نیز کمک های بسیاری کردند که تا امروز پاک بمانم خداوند را به خاطر فرصتی که به من داد شاکرم و دست بوس همسر مهربانم هستم که در اوضاع سخت ترکم نکرد و کنارم ماند اکنون دانشجوی حقوق و در یکی از موسسات حقوقی مشغول  به فعالیت هستم امیدوارم از این به بعد فردی مثمر ثمر برای خانواده و جامعه ام باشم.

 

 

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.